پرطرفدار

دانلود رمان بازی pdf از نگار_ق

رمان عاشقانه
دانلود رمان بازی pdf از نگار_ق

دانلود رمان بازی pdf از نگار_ق

برای اندروید و کامپیوتر 

ژانر : عاشقانه،درام

خلاصه رمان بازی

-مامان؟ بچه‌ها بازيم نمي‌دن…

مادر جلوش زانو زد تا هم قدش شه. اشك‌هاش رو پاك كرد و

با صورتي كه انگار از جواني پير بود، گفت: -كاش بزرگم كه مي‌شي بازيت ندن مامان..

قسمتی از رمان

روزها عجیب شده بودن.. ناخوداگاه از مامان خجالت می‌کشیدم، چشم تو چشم آيدين نمي‌شدم و

خودمو سواي همه‌ي دختراي مدرسه حس می‌کردم. تنم همون تن بود و روحیاتم همون روحيات…

اما فرق کرده بودم. روزی مرجان به گوشه‌اي کشيدتم و گفت: از این ور و اون ور حرفاي دخترا رو شنیدم.

دلم برات مي‌سوزه. گند نزن به زندگیت ايلاي. اوني که دوستت داشته باشه تا آخرش بات میمونه.

اما بی‌اهمیت از کنارش گذر کردم. من فرق داشتم. من با تک به تک بچه‌های این مدرسه و اون مدرسه و

مدرسه‌های دیگه فرق داشتم. من خانوم کیا بودم… ناخوداگاه پاهام با قدرت بيشتري قدم بر می‌داشت، سرم بالاتر رفته بود و

سینه‌ام پرتر… حس یه تکیه گاه امن داشتم، کسی که هرگز از بابا نگرفتم. یه پشت امن، یه تضمین، گارانتی!

کیا گارانتي زندگي من بود. دیگه روال هر بار شده بود. استاد پیچوندن شده بودم. هر بار که خانواده‌اش

به سفر می‌رفتن تند تند می‌رفتم بالا، خانوم‌تر می‌شدم و باز میومدم پایین… چقدر این پایین اومدن،

بعد بالا رفتن سخت بود.. کیا این روزها از سفر دوبي‌اي که قرار بود چند ماه آینده بره حرف می‌زد

اولین سفر خارجي دوستانه‌اش. بدون خانواده! البته که باید برای رسیدگی به یه سری از کارهای پدرش

هم می‌رفت، ولی خوشحال بود. قول كلي سوغاتی ریز و درشت رو بهم داده بود و

من هر روز كمي بيشتر اوج می‌گرفتم. به ساعت

نگاه کردم. کیا گفته بود ۷ بالا باشم و حالا ۷:۱۰ دقیقه بود. خوب بود. پیامی براش نوشتم:

دارم میام، در رو باز بذار. پیام اما نرفت، سند نشد. آنتن ملعون پارکینگ رو به فحش گرفتم.

خونه رو شناسایی کرده بودم. کنج دیوار رو به روی آنتن دهي خوبي داشت

اما الان بابا دراز به دراز همون جا خوابیده بود و شانسي براي اونجا نشستن نبود.

قیمت۳۳۰۰۰

 

  • نام کتاب:

    بازی

  • نویسنده: نگار_ق
  • ژانر: عاشقانه،درام
  • تعداد صفحات: 2960
  • رمان های پیشنهادی

    دیدگاه خود را بگذارید