دانلود رمان آمور pdf از غزل ملاح

دانلود رمان آمور pdf از غزل ملاح
برای اندروید و کامپیوتر
ژانر : عاشقانه،انتقامی،بزرگسال
خلاصه رمان آمور
همین امشب خواهرت رو عقد میکنم وحید پاپتی! با چشمانی وحشی و ریز شده ادامه داد:
_ ولی قبلش دست از کتک زدنش بردار میخوام واسه شب حجلهمون یه چیزی ازش باقی مونده باشه!
با شنیدن حرفی که زد با رنگی پریده از ترس عقب رفتم و با هق هق خون کنار لبم را پاک کردم.
تنم از این همه کتکی که خورده بودم تیر میکشید و جانی برای دفاع از خودم نداشتم.
وحید با حالتی متعفن نگاهش کرد. _تو میخوای خواهر منو عقد کنی آمور خان؟!
میدونی که همین الانش هم همه به اسم بدی تو محل میشناسنش!
سفت شدن هیکل عضلانی آمور باعث شد با تنفر نگاهم را از بازوهای بزرگ و
پر از خالکوبیش بگیرم و خودم را در آغوش بکشم. _همه گوه میخورن به ناموس
آمور خان اَنگ بزنن چقدر پول بزنم به حسابت؟! دختره رو ردش کن بیاد
همین امشب بی سر و صدا عقدش میکنم…
قسمتی از رمان
با صدایی ضعیف نالیدم: الان میام. داشتم تنم رو میشستم. توروخدا برو بیرون خودم لباس میپوشم میام!
ضربهی دیگری به در کوبید که از جا پریدم. _سریع باش بارون کوچولو من آدم صبوری نیستم. صدای بسته شدن در
اتاق را که شنیدم سریع از جا پریدم و از حمام بیرون زدم. بههرحال اگر خودم مثل آدم سر سفرهی عقد مینشستم
برای شب بیشتر جان مقاومت داشتم تا با کتک و دعوا… لباس معمولی پوشیدم و با همان صورت بدون آرایش و
کبود از اتاق بیرون زدم. با دیدن عاقد محل که بیحوصله روی صندلی نشسته بود و خودش را باد میزد محکم لب گزیدم
که از درد اشک در چشمانم جمع شد. _بیا بشین کنار آمور خان یه ساعته همه رو معطل کردی.
میخوایم بریم کار و زندگی داریم. عاقد نگاه بیتفاوتی به صورت کبودم انداخت و دفترش را باز کرد.
با بغض و بدنی لرزان به سوی اتاق به راه افتادم. با دیدن آموری که با همان تیشرت مشکی و شلوار کتان تیره
که سرظهر تنش بود روی صندلی نشسته و سیگار میکشید ققسهی سینهام تیر کشید.
عاقبت بختم به این مرد وحشی گره خورده بود! مردی که هروقت از خانه بیرون میزدم دم خانهاش مشغول کشیدن
سیگار بود و با چشمان تیز و تیرهاش مرا میپایید. مردی که هر یک روز در میان در محل دعوا به راه میانداخت
و هرشب مانند حیوانی زخمی و خونین به لانهاش بر میگشت. مردی که اول و آخر هیچکس
از زندگیاش اطلاع نداشت و نمیدانست چرا تنها زندگی میکند و اسم و رسمش چیست!
کنارش که نشستم بیتفاوت به سیگار کشیدنش ادامه داد. دامنم را میان دستانم مچاله کردم و
سرم را پایین انداختم. _پدرِ دختره کجاست؟ وحید که بالای سر عاقد ایستاده بود با نیشخندی گفت:
داره نعشه میکنه الان میاد امضا میزنه. اشک بهسرعت هرچه تمامتر راهش را بهروی گونهام باز کرد
. لبم را تر کردم و با بغض رو به وحید التماس کردم:
وحید توروخدا دیگه از این غلطا نمیکنم این کارو نکن من…
قیمت۳۳۰۰۰
دیدگاه خود را بگذارید