دانلود رمان از لیلیث تا آقای ابلیس pdf از مهسا حسینی

دانلود رمان از لیلیث تا آقای ابلیس pdf از مهسا حسینی
برای اندروید و کامپیوتر
ژانر : عاشقانه،درام
خلاصه رمان از لیلیث تا آقای ابلیس
افرا عادت کرده که یه آدم نامرئی باشه! سالهاست که کسی صداش رو نمیشنوه و کاراش رو نمیبینه
اما درست در بدترین شرایطِ ممکن، مردی که کابوسِ روز و شباشه بالاخره اونو میبینه! دیدنی که
پر از دردسره و افرا آرزو میکنه که کاش میشد باز هم نامرئی بشه…
قسمتی از رمان
فاصلهی نیم طبقهای که از کارمندها داشت باعث شده بود سلطهی بیشتری روی آنها داشته باشد.
تقریبا هیچ کس نمیتوانست دست از پا خطا کند چون امکان نداشت از زیرِ نگاهِ تیزبینِ ستوده بتواند نجات پیدا کند!
مقابلِ میزِ گلناز ایستادم و با هیجانی که از وحشت بود، لب باز کردم:
– ستوده اومد!
گلناز از بالای عینکِ فریم سفیدش نیم نگاهی به من انداخت و با صورتی که مشخص بود هیچ از لحنم خوشش نیامده غرید:
– آقای ستوده! کشمشم دُم داره دختر!
چیزی نمانده بود از ترس پس بیفتم! گلناز هم میتوانست درست مثلِ ستوده ترسناک باشد! زیرِ لبی زمزمه کردم:
– ببخشید…
گلناز توجهی به من نکرد. برای استقبال کردن از ستوده آنقدر عجله داشت که بلافاصله تبلتش را برداشت و رو به من گفت:
– دنبالم بیا!
طبقِ معمولِ همیشه بطریِ مخصوصِ آب را از روی میز چنگ زدم و دنبالِ قدمهای سریعِ گلناز دویدم.
از سالنِ شیشهای بیرون زدیم و قدم به سالنِ کارمندها گذاشتیم.
نگاهم اطراف را میپایید، همه به تکاپو افتاده بودند! فقط اسمِ یک نفر میتوانست اینطور به تقلا بیندازدشان! ستوده!
مردی که مثلِ کابوس میماند! شیطانِ مجسم! ابلیسی در لباسِ انسان!
گلناز با قدمهایی سریع جلوتر از من به راه افتاده بود. پشتِ سرش تلاش میکردم
قدمهایم با او هماهنگ باشد اما در واقع داشتم میدویدم.
برایم عجیب بود که زنی به سن و سالِ او که تقریبا ۵۰ سال را رد کرده بود، میتوانست انقدر سریع و فرز باشد!
شاید به همین خاطر بود که قدیمیترین کارمندِ این شرکت محسوب میشد.
قیمت۳۳۰۰۰
دیدگاه خود را بگذارید